مجله اینترنتی دینو
مجله اینترنتی دینو

مجله اینترنتی دینو

آقازاده‌های سینمای ایران!


حکایت مهراوه و ملیکا مثل شقایق و گلشیفته است. البته مهم نیست کی به کی برتری دارد، به هر حال هر کسی راه خودش را می‌رود اما...

HTML clipboar

پولاد کیمیایی/ در سایه تیز هوشی پدر
تیزهوشی مسعود کیمیایی جزء ویژگی‌های منحصر به فرد اوست که در کنار دیگر وپژگی‌های این کارگردان جلوه گری بیشتری دارد. پیش بینی او از شرایط روز جامعه و رفلکس زودهنگامش نسبت به اتفاقاتی که در آینده رقم خواهد خورد نشانه ایی از همین تیز هوشی است که جلوه بارزآن ساخت فیلم «سفر سنگ» بود. او در دوره ایی دیگر از زندگی کاریش باز هم وجهی دیگر از این تیز هوشی اش را آشکار کرد و پیش از آنکه جامعه به باوری دوباره از جوانان برسد، کیمایی چهره تازه ای از قهرمان جدیدش رو کرد. قهرمانانی که دیگر آدم‌های میانسال دهه‌های گذشته نبودند. او سال 74 ، یعنی دو سال قبل از واقعه دوم خرداد و ایجاد موج جوانگرایی در جامعه شمایل قهرمانش را تغییر داد و جوانانی از نسل آن دروه قهرمانان فیلم‌های «ضیافت» و «سلطان» شدند وبی شک ورود این نسل تازه در فیلم‌های کیمیایی زمینه ایی بود برای آنکه در سال‌های بعد او «پولاد» ش را که در آن سال‌ها نوجوانی 16، 17 ساله بود به قهرمان اول فیلم‌هایش بدل کند. کیمایی آرام آرام قهرمان آینده اش را وارد دنیای فیلم‌هایش داد و او را خیلی بطئی از حاشیه به متن آورد. حضور کوتاه او در فیلم ناموفق «تجارت» بعد‌ها با قرار گرفتن در کنار قهرمانانی چون «سلطان» و «امیرعلی» به تدریج تصویر قهرمان آینده کیمیایی را شکل داد. این روند منطقی که کیمیایی پدر برای پولاد درنظر گرفته بود در «سربازهای جمعه» به نقطه ماقبل آخر رسید، یعنی همان جایی که پس از آن می‌بایست او برگ برنده ایی که سال‌ها روی آن کار کرده بود را رو می‌کرد. همان گمشده ایی که کیمایی پس از بهروز وثوقی در به در در پی یافتنش بود، هرچند در برهه ای با حضورعرب نیا و فروتن گفته شد که او آن حلقه مفقوده را یافته، اما همکاری او با اولی دوام چندانی نیافت و دومی‌نیز در دو همکاری آخرش با کیمیایی مجالی برای ارائه خود پیدا نکرده بود و همین موجب شد تا همگان در انتظار قهرمان جدید کیمیایی باشند و «حکم» پایان این انتظار بود. پولاد در هیبت آدمکشی حرفه ای آنچنان در قالب نقش نشسته بود که توانست در برابر درخشش بازیگرانی مثل عزت اله انتظامی‌، لیلا حاتمی ‌ وخسرو شکیبایی درخشش دیگری داشته باشد. گویی در جایی که همگان به تحسین پولاد در اجرای این نقش پرداختند. کیمایی نفسی راحت از اعماق وجود کشید. سرمایه گذاری او نتیجه داده او حالا از بابت داشتن قهرمانی با ویژگی‌های مورد نظرش خیالش راحت شد و بر همین اساس است که با خیالی آسوده نقش جوان اول «رییس» را به می‌سپارد و اعلام می‌کند که در صورت ساخت «شریک» این پولاد است که نقش اول فیلمش را ایفا می‌کند. او حالا به پاس تیز هوشی کیمیایی بزرگ تبدیل به بازیگری شده با امضای مستقل ازپدر، که تداوم آن فقط با انتخاب‌های صحیح حاصل می‌شود. تا به این جا مخاطبان چهره او را در آثار دیگری چون «صحنه جرم ورود ممنوع» و مجموعه «مرگ تدریجی یک رویا» که پدرش کارگردان آن‌ها نبوده دیده است. ایفای نقش آراس مشرقی در مجموعه جیرانی او را به چهره ای شناخته شده در نزد عامه مخاطبان تبدیل کرده است. بی شک دست پیدا کردن به مخاطب عام از طریق رسانه تلویزیون هدفی است که پولاد آن مد نظر خود قرار داده و شاید در پی اتخاذ این سیاست است که بازی در مجموعه مناسبتی «خونمردگی» را می‌پذیرد. مجموعه ای که بی شک به خاطر پخش شبانه اش مخاطبان زیادی را جذب خود خواهد کرد.

لیلا حاتمی/ خارج از سایه پدر

هیچگاه زیر سایه پدر قرار نداشت و زمانی اولین حضور حرفه ایی اش را در سینما تجربه کرد که علی حاتمی‌روزهای آخر زندگی اش را در بستر بیماری طی می‌کرد ودرست در نیمه‌های تولید «لیلا» بود که پدرش ازدنیا رفت. البته او پیش از آن تجربه‌های کوتاهی با علی حاتمی ‌داشت که شاخص ترین آن نقشی بود که در دلشدگان ایفا کرد.  اما «لیلا» آ غازی بود برای دوران حرفه ای لیلا حاتمی. شروعی رویایی، با یک شاه نقش که او از آن نهایت استفاده را برد و توانست موقعیتش را به عنوان یک بازیگر حرفه ایی در سینما تثبیت کند. چهره آرام و لحن صدای او موجب شد تا نقش‌های از جنس «لیلا» در ادامه به او پیشنهاد شود، اما او در میان انبوه پیشنهادهایش بازی در نقش «شیدا» را پذیرفت. اما حاتمی‌در ادامه راه در تلاش بود تا شمایلی که از او در اذهان نقش بسته را بشکند و بر همین اساس بود که نقش زنی خیابانی را در فیلم «آب و آتش» جیرانی پذیرفت و با اجرای صحیح این نقش توانست از قالب همیشگی خود خارج شود. این فیلم اگر برای سازنده اش و یا پرویز پرستویی امتیازی نداشت، اما برای حاتمی‌یک اتفاق تازه بود که برایش تندیس پنجمین جشن سینمای ایران را هم به ارمغان آورد. ایفای نقش مادر پسر بچه‌ای ده، دوازده ساله در فیلم «مربای شیرین» مرضیه برومند تلاش دیگری بود از او تا بار دیگر خود را در نقشی تازه محک بزند. او در حالی بازی در این نقش را پذیرفت که کمتر بازیگر همسن و سال او حاضر می‌شد در آن شرایط نقش یک مادر را ایفا کند. «سالاد فصل»و «حکم» دیگر نقش‌های متفاوت کارنامه لیلا حاتمی‌ هستند که او به مانند اکثر کارهایش به درستی از ایفای آن‌ها بر آمد. او طی سال‌ها فعالیت خود در عرصه بازیگری تجربیات دیگری چون «شاعر زباله‌ها»، «سیمای زنی در دوردست»، «ارتفاع پست»، «ایستگاه متروک» و... دارد، فیلم‌هایی که هرچند شمای آشنای لیلا حاتمی‌را در ذهن مخاطب ترسیم می‌کرد، اما در اکثر این آثار حاتمی‌با دریافت درست از نقش‌ها توانست وجه ای تازه به کاراکترهایش جلوه گر کند. او اخیرا تجربه‌ای نو در فیلم «بی پولی» داشته که باید تا جشنواره فجر در انتظار ماحصل کار او بنشینیم.

گلشیفته و شقایق ‌فراهانی / خواهران غریب
خواهران فراهانی، صرفنظر از مقوله کوچکتر بزرگتری، در بازیگری هم مسیرهای متفاوتی را پیموده‌اند. شقایق، در تئاتر بازیگر نسبتا خوبی نشان داده، مثلا در نمایشی که به کارگردانی پدرش بهزاد فراهانی و برداشتی آزاد از داش آکل صادق هدایت بود، بازی خوبی از خود به نمایش گذاشت. در سینما هم، در فیلمی‌ چون «چتری برای دو نفر» بازی متفاوت و پیچیده‌ای را از او شاهد بودیم، اما به هر حال، «طوطیا» یا «عشق کافی نیست» و امثال آنها چندان اعتباری برای بازیگرش به ارمغان نمی‌آورند.
اما حقیقت این است که سینما سنگ محک دیگری برای گلشیفته بوده است. از اولین فیلم عمرش، درخت گلابی، به راحتی می‌شد بارقه‌های استعداد را در بازی عجیب اما ملموس و طبیعی‌اش دید. اما به رغم همه واکنش‌های مثبت، هنوز می‌شد نگران بود. نگران استعداد کودک و نوجوانی که ظهور می‌کند اما با بلوغ و بزرگسالی دیگر نشانی از آن باقی نمی‌ماند. اما گلشیفته متفاوت بود. پس از چند سال غیبت شاهد بازگشت دوباره او بودیم. دوره‌ای که «بوتیک» سرآغاز موفق آن محسوب می‌شد. طبیعی بود که سینمای ایران قدم این چهره مستعد و جدید را مبارک بشمارد و از آن به بعد سیل پیشنهادها بود که به سوی او سرازیر می‌شد. تقریباً هر فیلم یا سریالی که دختری جوان را محور قرار داده بود او را می‌خواست. اما از بین همه آنها، «میم مثل مادر»، «اشک سرما» و «سنتوری» آثار مهم‌تری هستند. «م مثل مادر» قرار است اثری باشد در ستایش جایگاه مادر، اما اینکه هست یا نیست ربطی به تلاش مستقل گلشیفته برای ترسیم پرتره درد کشیده مادر ایرانی ندارد. او امضای خود را پای اثر می‌گذارد. یا در «اشک سرما»، او دختری‌ست ساده، چوپانی در میان برف و کوه و توطئه و مرگ که لطافت و معصومیتش قربانی خشونت بی‌رحم جنگ می‌شود. «سنتوری» هم جلوه متفاوتی‌ست از چهره تیپیکال دختر شهری متوسط که در ضمن همسر یک هنرمند هم هست. «تفاوت جنس بازی او در دوران عاشقی و بعد آن دعواهای وحشتناک خیره‌کننده است. گویی بازیگر مورد علاقه ما، فیلم به فیلم، همزمان با بالا رفتن سن، پخته‌تر شده و غریزه شگفت‌انگیزش را با تجربه و تکنیک آمیخته است. حالا هم، با دی‌کاپریو و راسل کرو همبازی شده و اسطوره‌ای چون ریدلی اسکات هدایش کرده که اگر تداوم داشته باشد و بتواند با تسلط بر آن زبان و فرهنگ، خود را با شرایط سینمای فوق حرفه‌ای‌هالیوود وفق دهد قطعا شایسته اسکار خواهد بود. بالاخره کمتر از شهره آغداشلو که نیست، هست؟

میلکا و مهراوه شریفی‌نیا / خواهران قریب

* حکایت مهراوه و ملیکا مثل شقایق و گلشیفته است. البته مهم نیست کی به کی برتری دارد، به هر حال هر کسی راه خودش را می‌رود اما انتخاب‌های درست مبتنی بر استعداد و علاقه هم جایگاه خودش را دارد. ملیکا شاید چندان علاقه‌ای به بازیگری نداشته باشد چون مهم‌ترین نقش سینمایی‌اش به «مهمان مامان» (1382) بازمی‌گردد. اما مهراوه که او را با نقش کوتاهش در «زیر پوست شهر» می‌شناختیم به یکباره با «ساعت شنی» و «روز حسرت» جلوه‌هایی دیگر از قدرت بازیگری‌اش را نشانمان داد؛ نقش‌های پررنگ و پیچیده‌ای که اجرایشان از عهده هر کسی برنمی‌آید. البته شاید همه نقش زن درگیر ایستاد را با پانته‌آ بهرام به یاد بیاورند. چنانکه، مرد معتاد هم متبادر با نام بهروز وثوقی‌ست، اما دقیقاً همین‌جاست که ارزش کار بهرام رادان و مهراوه شریفی‌نیا معلوم می‌شود. اینکه از اسطوره‌ها عبور کنی و بتوانی نامت را به کمک استعداد و تلاش و شاید عشق به هنرت در حافظه شلوغ و سلبی مخاطب، ثبت کنی. نکته دیگر گریز از کلیشه‌هاست تکرار در نقش زن عبوس و بداخلاق که مشکلاتی عموماً غیرعادی دارد او را تهدید می‌کند. مهراوه نباید، ترانه همیشه 15 ساله باقی بماند.

* باران کوثری / از تبار بانوی اردیبهشت
باران کوثری، قطعاً نمونه موفق off – spring‌هاست. کسی که خودش را ازسایه مادرش فراتر برد و مستقلاً جایگاه ویژه‌اش را در سینمای ایران به‌دست آورد. شاید تماشاگران «روسری آبی» فکرش را هم نمی‌کردند که دختر کوچولوی شیطان فیلم، روزی به یکی از امیدهای این سینما تبدیل شود. حتی «زیر پوست شهر، هم نشان چندانی از آن «امید» و این «آینده» نداشت. اما «رقص در غبار» و پی‌آیندهای دیگر، اذعان سینمادوستان را متوجه استعدادی نوظهور کرد. در این میان، «خون بازی»، «روز سوم» و مجموعه تلویزیونی «صاحبدلان» نقاط اوج کارنامه باران هستند. اولی، تبدیل شده به آزمون بازیگری برای هنرمندی که می‌خواهد خود را ثابت کند و البته نقش‌های خاصی همیشه جواب می‌دهد. معتاد، عقب‌مانده، بیمار و... همیشه بستری برای ظهور قدرت بازیگری بوده‌اند و باران هم در «خون بازی» قدر این فرصت را می‌داند. «روز سوم» هم چالشی دریغ‌انگیز در نقشی دشوار است. بهره درست و حرفه‌ای از صدا و بدن و چهره، در عین محدودیت‌های فیزیکی، یکی از اوج‌های کارنامه باران را رقم می‌زند. اما و فقط یک نکته: پیشتر، از انتخاب درست گفتیم. انعطاف‌پذیری هم یکی‌دیگر از رازهای بازیگران بزرگ است. فرار از نقش‌های تکراری و تلاش برای دستیابی به افق‌های نو. بازی در «توفیق اجباری»ها قطعاً ثمره چندانی برای یک عاشق نخواهد داشت.

پگاه آهنگرانی / همچنان با کفش‌های کتانی
برای بودن و ماندن در هنر – صنعت – رسانه بی‌رحیمی‌چون سینما، فرزند سینماگر بودن یک امتیاز برای شروع است اما «ماندن» و «اثبات» بستگی تمام به شایستگی‌های هنرمند دارد. «دختری با کفش‌های کتانی» شروعی رویایی برای پگاه آهنگرانی بود. بودن میان حرفه‌ای‌ها و استخوان خردکرده‌های بازیگری و فیلمی‌که حول تو می‌چرخد. شاید بتوان گفت او بود که دوره جدیدی از حضور دختران نوجوان و جوان در سینمای ایران را آغاز کرد. اما حضور پگاه تا «زندان زنان» چند سالی به تعویق افتاد. این فیلم، اما بیشتر متعلق به رویا نونهالی و رویا تیموریان بود تا او. هر چند می‌شد تلاشش را برای درآوردن نقش به عینه دید و این دقیقاً رمز بازیگران بزرگ است. کسی نباید این «تلاش» و مرارت را ببیند، و این نقش و فقط نقش است که باید دید و ثبت شود. پگاه چندان پرکار نیست و نمی‌توان با یکی دو نقش، قضاوت درستی درباره جایگاهش در بازیگری داشت. حتی «سه زن» هم نمی‌تواند معیار نهایی باشد. شاید، باید همچنان منتظر بمانیم.

* میلاد صدرعاملی / گریز به بازیگری
از میان معدود فرزندان سینماگران سینمای ایران، آنانی که به مقوله‌ای غیر از بازیگری پرداخته‌اند کم نیستند، راما قویدل، بهمن کیارستمی، سمیرا و حنا مخملباف و. ... اما میلاد صدرعاملی با آنها یک تفاوت کوچک دارد. میل به بازیگری و تجربه‌اش حتی برای یک بار. «من، ترانه 15 سال دارم» اولین و آخرین تجربه بازیگری او بود و گویا سنگ محکی که راه آینده را به او نشان داد. ساخت چند مستند و آمادگی برای ورود به سینمای کوتاه و بعد حرفه‌ای، مسیری است که میلاد برای حضور در سینمای ایران برگزیده است. راهی که قطعاً روشن‌تر از بازیگری معمولی بودن است.

رضا داودنژاد / به دنبال پدر

دقیقاً نمی‌توان جایگاه رضا داودنژاد را در این سینما مشخص کرد. بازیگر، دستیار کارگردان و برنامه‌ریز! سرمایه‌گذار! تهیه‌کننده، مشاور! و یا مجموعه‌ای از همه اینها، شبیه به نقشی که محمدرضا شریفی‌نیا ایفا می‌کند!
استقلال، واژه شریفی‌ست. همانی که نیکلاس کیج برای رسیدن به آن، حتی نامش را عوض کرد که زیر دین عمویش، فورد کوپولای کبیر نباشد و یا آنجلینا جولی که مدت‌هاست از پدرش جان وویت جلو زده. همراه پدر بودن و از نفوذ و تاثیر او برای پیشرفت در مسیر حرفه زندگی اصولا چیز بدی نیست. اما در عین حال تلاش موازی برای ساخت دنیای شخصی و استقلال هنری هم ارجمند است. خطاب این سطور، به همه off-spring‌هاست.
اعتقاد چندان به شانس و اقبال ندارم. اگر آنها دارای دارای جایگاه و اعتبار در این سینما هستند مرهون استعداد و کوشش خودشان است. حکایت پدر و مادری‌ست که فرزندشان را به 7 سالگی می‌رسانند و بعد دستشان را می‌گیرند و می‌برندشان دم مدرسه. از آنجا به بعد خود آن بچه است که سرنوشتش را رقم می‌زند. شاگرد تنبل داریم و شاگرد زرنگ و یادمان باشد فرزند آلبرت اینشتین اصلاً نابغه نبود.
 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد